لایی درز انبساطrail expansion shimواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فاصلهانداز که در زمان نصب خط بین دو سر ریلهای مجاور قرار میدهند تا با بالا رفتن دما فضای کافی برای انبساط ریلهای فولادی وجود داشته باشد
اشتقاق ضربانسازpacemaker lead, pacing leadواژههای مصوب فرهنگستاناتصال بین قلب و منبع نیروی ضربانساز مصنوعی متـ . گیرانۀ ضربانساز
جلوداریlead-out/lead outواژههای مصوب فرهنگستانراهکنشی که در آن دوچرخهسوار، درحالیکه با سرعت میراند، به همتیمی خود اجازه میدهد در باد او بخوابد تا بتواند برای سرعترانی پایانی آماده شود
لاییلغتنامه دهخدالایی . (اِ)(در لباس ) حشو جامه از پارچه . حشو میان ابره و آسترجامه از پنبه یا پشم یا موی یا جامه و غیره . لائی .
لاییفرهنگ فارسی معین(اِمر.)1 - هر آنچه که لای چیزی بگذارند. 2 - پارچه ای که بین رویه و آستر لباس دوزند. 3 - (عا.) مخفی ، پوشیده .
دست بالاییلغتنامه دهخدادست بالایی . [ دَ ] (حامص مرکب ) دست بالا بودن . مسلط بودن . معزز بودن . مظفر بودن : سر فروتنی انداخت پیری اندرپیش پس از غرور جوانی و دست بالائی . سعدی .|| ابتدای کشتی گیری و درآمد بر خصم . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ
دلاییلغتنامه دهخدادلایی . [ دَ ] (ص نسبی ) دلائی . نسبت است به دلایة که شهری است در سواحل بحر اندلس . (از الانساب سمعانی ).
هرزه لاییلغتنامه دهخداهرزه لایی . [ هََ زَ / زِ] (حامص مرکب ) هرزه درایی . هرزه گویی . یاوه گویی . لک درآیی . بیهوده گویی . ژاژخایی . (یادداشت به خط مؤلف ).
خرج بالاییلغتنامه دهخداخرج بالایی . [ خ َ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خرج بالادستی . (آنندراج ). رجوع به خرج بالادستی شود : گشت نقد اشک ما صرف هوای خوش قدان کرد مفلس عاقبت این خرج بالایی مرا.میرزا جان جانان مطهر (از آنندراج ).
خون پالاییلغتنامه دهخداخون پالایی . [ خوم ْ ] (حامص مرکب ) خون فشانی ، خونریزی . عمل خون پالا. عمل و حالت پالودن خون .