اشتقاق ضربانسازpacemaker lead, pacing leadواژههای مصوب فرهنگستاناتصال بین قلب و منبع نیروی ضربانساز مصنوعی متـ . گیرانۀ ضربانساز
جلوداریlead-out/lead outواژههای مصوب فرهنگستانراهکنشی که در آن دوچرخهسوار، درحالیکه با سرعت میراند، به همتیمی خود اجازه میدهد در باد او بخوابد تا بتواند برای سرعترانی پایانی آماده شود
ابديدیکشنری عربی به فارسیابدي , ازلي , جاوداني , هميشگي , فناناپذير , بي پايان , داءمي , پيوسته , مکرر , لا يزال , جاويد , هميشگي داءمي
مریةلغتنامه دهخدامریة. [ م ِرْ ی َ / م ُرْ ی َ ] (ع اِ) به تازیانه برآوردگی تک اسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ بسیارشیر. (منتهی الارب ). || آنچه از ناقه بوسیله ٔ «مری » دوشیده شود. (از اقرب الموارد) . و رجوع به مری شود. || پیکار و خصومت .(من
لایزاللغتنامه دهخدالایزال . [ ی َ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یزال ) جاوید. پایدار. دائم . ابدی . سرمدی . بی زوال : بنده چون خداوند خود نباشدنه چیز زوالی چو لایزالی . ناصرخسرو.ولیکن ز خر بارش افتاد و ماندگرانبار بر پشت تو لایزال .<br
حاجتلغتنامه دهخداحاجت . [ ج َ ] (ع اِ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید:در مجمع السلوک آمده است : ضرورت مقداری را گویند که آدمی بی آن بقا نیابد و آن را حقوق نفس نیز گویند وحاجت ، مقداری را گویند که آدمی بی آن بقا یابد معهذا بدان محتاج شود، چون جامه ٔ دوم بالای پیراهن و نعلین در پای . و فضول ، آ
ذروحلغتنامه دهخداذروح . [ ذُرْ رو / ذُ ] (ع اِ) باغوجه . (زمخشری ). کوژخار. (مهذب الاسماء). کاغنه . (زمخشری ). آله کلو. (ریاض الأدویة). دکلوک . باغوچه . عروسک . (دهار) (زمخشری ). الاکلنگ . کاوِنه . دارساس ، مگسک . (حبیش تفلیسی ) ذُرّوح . ذُرَّح . ذَروح .
لالغتنامه دهخدالا. (ع حرف ) نه . نی . بی . نا: لاعلاج ، ناگزیر. لابد، ناچار. مقابل نعم : از کرم و نعمت و آلای اوکس نشنیده ست ز لب لای او. منوچهری .گفت لا و لا کرامة. (تاریخ بیهقی ص 369).مادر
لالغتنامه دهخدالا. (اِ) تا. تاه . تو. توی . تَه . ثناء : کرا تیغ قهر اجل در قفاست برهنه ست اگر جوشنش چندلاست . سعدی .سلطان محمود در زمستانی سخت به طلحک گفت با این جامه ٔ یک لا در این سرما چه میکنی ؟ (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برل
لالغتنامه دهخدالا.(فعل امر) مخفف لای ، امر از لاییدن . || (نف مرخم ) مخفف لاینده . هرزه لا، هرزه گو، پرگو. (برهان ).
لادیکشنری عربی به فارسینه اين و نه ان , هيچيک , هيچيک از اين دو , پاسخ نه , منفي , مخالف , خير , ابدا
لاگویش بختیاری1. طرف، سمت، جهت comi-lâ>:کدام طرف؟ ؛ ul-lâ:آن طرف؛ il-lâ اینطرف> ؛ 2. لاى، میان؛ 3. تعصب، جانبدارى lâ mon-e dâra>:جانب مرا دارد؛ lâ berâr-e-se nila:از برادرش جانبدارى مىکند> .
دامادکلالغتنامه دهخدادامادکلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بندرج بخش دودانگه شهرستان ساری . کوهستانی و جنگلی و معتدل مرطوب و مالاریائی و دارای 120 تن سکنه است . آب آن از چشمه است و محصول آنجا برنج و غلات و شغل مردم آن زراعت و راه آنجا مالروست و برنج در اراضی دهس
داود کلالغتنامه دهخداداود کلا. [ وو ک َ ] (اِخ ) نام موضعی به بار فروش (بابل ) مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 118 بخش انگلیسی ).
داود کلالغتنامه دهخداداود کلا. [ وو ک َ ] (اِخ ) نام موضعی به دودانگه ٔ هزارجریب مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 122 بخش انگلیسی ).
راست بالالغتنامه دهخداراست بالا. (ص مرکب ) مستوی القامة. معتدل القامة. راست قد. آخته بالا. کشیده قامت . سروقد : همه شاه چهر و همه ماهروی همه راست بالا همه راستگوی . فردوسی .|| (اِ مرکب ) درخت سرو. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا
دای کلالغتنامه دهخدادای کلا. [ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی به بابل (بار فروش ) مازندران . (مازندران و استرآباد رابینو ص 117 بخش انگلیسی و ص 158 ترجمه ٔ فارسی آن ).