گواه لباسیلغتنامه دهخداگواه لباسی . [ گ ُ هَِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه گواهی او فروغ صدق نداشته باشد . (بهار عجم ) (آنندراج ) : به یک گواه لباسی که ماه مصر آوردسیاه کرد رخ دعوی زلیخا را.صائب (از آنندراج ).
حولۀ لباسیbathrobeواژههای مصوب فرهنگستانحولۀ گشاد و آستینداری که قبل یا بعد از استحمام به تن میکنند
بلالغتنامه دهخدابلا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) بلاء. آزمایش . (ناظم الاطباء). آزمایش . آزمون . امتحان . (فرهنگ فارسی معین ). بَلوی . بَلیّة. مِحنة : اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگواری و سالاری . رودکی .و رجوع به بلاء شود. || زحمت و سخ