لبقیلغتنامه دهخدالبقی . [ ل َ ب َ قی ی ] (ص نسبی ) منسوب به لبق . علی بن سلمة اللبقی که از سبابةبن سواد و مالک بن المغیره روایت کند این نسبت دارد. (سمعانی ورق 494).
چلبکلغتنامه دهخداچلبک . [ چ َ ب َ ] (ترکی ، اِ) چلپک و چربک . در ترکی جغتایی نانی است که خمیرتنک ساخته در روغن پزند. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ذیل لغت چلپک ) : نسیم چلبک و حلوا به مردگان چو رسدبه بوی هر دو برآرند دست و سر ز قبور. بسحاق
لبقةلغتنامه دهخدالبقة. [ ل َ ب ِ ق َ ] (ع ص ) تأنیث لَبِق . || زن نیکوکرشمه . (منتهی الارب ). لبیقة.
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) عاصم بن سعیدبن قیس قرشی صفار مکنی به ابوسعید. راوی بود و از علی بن سلمة لبقی و جز او روایت کرد و ابوالحسن قصری و ابوعلی بن مغیرة و جز آن دو روایت داشتند. (از تاریخ جرجان ابوالقاسم سهمی ص 284).
عمایمیلغتنامه دهخداعمایمی . [ ع َی ِ ] (اِخ ) محمدبن حامدبن حرب بلخی عمایم ، مکنی به ابوالفضل . محدث بود و از علی بن سلمه ٔ لبقی روایت کرد. و محمدبن علی بن سهل محاملی مقری از او روایت دارد.(از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 15