لبکةلغتنامه دهخدالبکة. [ ل َ ب َ ک َ ] (ع اِ) لقمه یا پاره ای از اشکنه . یقال ما ذُقت عنده عبکة و لالبکة. (منتهی الارب ). پاره ٔ ثرید. (مهذب الاسماء). || طعامی است که خرما و روغن و پینو را بشورانند و گاهی بجای پینو پِسْت ریزند. (منتهی الارب ).
لبقةلغتنامه دهخدالبقة. [ ل َ ب ِ ق َ ] (ع ص ) تأنیث لَبِق . || زن نیکوکرشمه . (منتهی الارب ). لبیقة.
لبیکةلغتنامه دهخدالبیکة. [ ل َ ک َ ] (ع ص ، اِ)بز با هم آمیخته . || گوسپندان آمیخته با گوسپندان دیگر. || گروه مردم و جز آن . || پنیر با پِسْت آمیخته . || خرما با روغن آمیخته . (منتهی الارب ). || آن طعام که از مسکه و روغن و دوشاب سازند. (مهذب الاسماء).
لبقیلغتنامه دهخدالبقی . [ ل َ ب َ قی ی ] (ص نسبی ) منسوب به لبق . علی بن سلمة اللبقی که از سبابةبن سواد و مالک بن المغیره روایت کند این نسبت دارد. (سمعانی ورق 494).
لبکلغتنامه دهخدالبک . [ ل َ ] (ع اِ) چیز آمیخته . لبکة. (منتهی الارب ). || (مص ) آمیختن کار. (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || گرد آوردن اشکنه را جهت خوردن . || آمیختن پِسْت با انگبین و جز آن . (منتهی الارب ).
ملبکةلغتنامه دهخداملبکة. [ م ُ ل َب ْ ب َ ک َ ] (ع ص )ثریدة ملبکة؛ اشکنه ٔ بسیار آمیخته و نرم . ملبقة. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به ملبق و ملبقة شود.