لتکالغتنامه دهخدالتکا. [ ل ُ ] (روسی ، اِ) (در تداول بعضی نقاط سواحل دریای خزر) قایق . کرجی . بلم . فقه . طراده . زورق . قارب . لتکه . غراب .
لتکاءلغتنامه دهخدالتکاء. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان ، واقع در 22هزارگزی شمال همدان و پنجهزارگزی باختری شوسه ٔ همدان به تهران . دشت ، سردسیر. دارای 1356 تن سکنه . شیعه ترکی و فارسی زبان .
لتکاءلغتنامه دهخدالتکاء. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان ، واقع در 22هزارگزی شمال همدان و پنجهزارگزی باختری شوسه ٔ همدان به تهران . دشت ، سردسیر. دارای 1356 تن سکنه . شیعه ترکی و فارسی زبان .
قایقلغتنامه دهخداقایق . [ ی ِ ] (ترکی ، اِ) کشتی . (آنندراج ). کرجی . بلم . ناوچه . زورق . قُفَّه . طراده .لتکا. قارب . ترکیبات : قایق ران . قایق رانی . قایقچی .
بلملغتنامه دهخدابلم . [ ب َ ل َ ] (اِ) قسمی کرجی بی دیواره که از تیرهای بهم پیوسته کنند در خلیج فارس . نامی است که در جنوب به قایق دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). قایق . قُفّه . طَرّادة. زورق . کرجی . لتکا.
کرجیلغتنامه دهخداکرجی . [ ک َ رَ ] (اِ) نوعی از کشتی خرد که برای حمل اسباب به کار برند. (آنندراج ). کشتی خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). زورق . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). طَرّاده . لُتکا. بَلَم . قُفّه . غُراب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به زورق شود.
لتکاءلغتنامه دهخدالتکاء. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان ، واقع در 22هزارگزی شمال همدان و پنجهزارگزی باختری شوسه ٔ همدان به تهران . دشت ، سردسیر. دارای 1356 تن سکنه . شیعه ترکی و فارسی زبان .