لجیملغتنامه دهخدالجیم . [ ل ُ ج َ ] (اِخ ) ابن صعب . پدر حنیفه ٔ عجل و شوی حَذام که مثل «القول ما قالت حذام » عرب در باره ٔ اوست . شاعر گوید:اذا قالت حذام فصدقوهافان القول ما قالت حذام .(عقدالفرید ج 3 ص <span class="hl" dir="ltr"
لجملغتنامه دهخدالجم . [ ل َ ج َ / ل َ ] (اِ) گل تیره و لای سیاهی را گویند که در ته حوضها و کولابها و جویهای آب میباشد. لجن . (برهان ). رجوع به لجن شود : پیش دست تو مگر لاف سخا زد ورنه بحر را بهر چه در حلق نهادند لجم . <p c
عجلیلغتنامه دهخداعجلی . [ ع َ لی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عجل بن لجیم بن صعب بن علی بن بکربن وائل . رجوع به عجل بن لجیم و اللباب ج 2 ص 124 شود.
عامرلغتنامه دهخداعامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن حنیفةبن لجیم از بنی بکربن وائل از عدنان . جد جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ).
اثاللغتنامه دهخدااثال . [ اَ] (اِخ ) ابن لُجَیم . پدر حیّی است و از آن حی ّ است خوله حَنفیّه بنت جعفر مادر محمّدبن علی بن ابیطالب .
شبابةلغتنامه دهخداشبابة. [ ش َ ب َ ](اِخ ) ابن المعتمربن لقیط. از مشاهیر عصر خود و از قبیله ٔ عجل بن لجیم است . (از عقدالفرید ج 3 ص 309).
جشملغتنامه دهخداجشم . [ ج ُ ش َ ] (اِخ ) ابن قیس بن سعدبن عجل بن لجیم بن بکربن وائل ، از قبائل عرب بوده است .(تاج العروس ). قبیله ای است از مضر. (منتهی الارب ).
تلجیملغتنامه دهخداتلجیم . [ ت َ ] (ع مص ) رسیدن آب تا دهان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).