لحصلغتنامه دهخدالحص . [ ل َ ] (ع مص ) درآویختن در کاری . || به پایان رسانیدن خبر و اندک اندک آشکار کردن . (منتهی الارب ).
لحزلغتنامه دهخدالحز. [ ل َ ح َ ] (ع مص ) زفت و دشوارخوی گردیدن . (منتهی الارب ). بخیل شدن . (تاج المصادر).
لاحصلغتنامه دهخدالاحص . [ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لحص به معنی درآویختن در کار. (از منتتهی الارب ).
درآویختنلغتنامه دهخدادرآویختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) آویختن . آویزان کردن . معلق نمودن . (ناظم الاطباء).انشاب . تعلیق . (دهار) (المصادر زوزنی ) : به هر جای دیبا درآویختندهمه کوی و برزن درم ریختند. فردوسی .لاله به شمشاد برآمیختندژا
ملحصلغتنامه دهخداملحص . [ م َ ح َ ] (ع اِ) پناه جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پناهگاه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).