لزیقیلغتنامه دهخدالزیقی . [ ل ُ زَ قی ی ] (ع ِا) فی کلامه لزیقی ؛ ای رطوبة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
لزیقاءلغتنامه دهخدالزیقاء. [ ل ُ زَ ] (ع ِا) آنچه از باران شب ، بامدادان در پایین سنگ پیدا گردد از گیاه . لزَق . رجوع به لزق شود.
لازکلغتنامه دهخدالازک . [ ] (اِ) قسمی مروارید : و مروارید مدحرج قطری و لازک و وردی و لمانی که هرگز کسی مثل آن ندیده بود. (تاریخ بیهق ).
لازقلغتنامه دهخدالازق . [ زِ ] (ع ص ) چسبنده . برچفسنده . (آنندراج ). لازب . لَزوق . (منتهی الارب ).