لسیعةلغتنامه دهخدالسیعة. [ ل َ ع َ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ). به لغت مغربی اوقیمونداس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).
لسعةلغتنامه دهخدالسعة. [ ل ُ س َ ع َ ] (ع ص ) سخت رنجاننده مردم را به زبان و عیب کننده : یقال هو لسعة؛ ای قرّاصة للناس بلسانه . (منتهی الارب ).
چلسهلغتنامه دهخداچلسه . [ چ َ س َ ] (ص )خُرد. (صحاح الفرس ). کوچک . مقابل بزرگ : بنشست و یکی کاغذک چلسه برون کردحاصل شده از کدیه به جو جو نه به مثقال .انوری (از صحاح الفرس ).
لسائیهلغتنامه دهخدالسائیه . [ ل ئی ی َ ] (اِخ ) شهری است در کریت که فعلاً خراب است . (1 ع 27:8) (قاموس کتاب مقدس ).