لتولغتنامه دهخدالتو. [ ل ُ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی قماربازی است ، بدینگونه که بر سی صفحه ٔ مقوائی (کارت ) سه ردیف و هر ردیف نه خانه نقش شده و اعدادی از یک تا نود در آن خانه ها (در هر خانه یک عدد) نگاشته شده است و نود مهره ٔ چوبین که بر هر یک عددی از اعداد نودگانه (یک تا نود) منقوش است در ک
لطفلغتنامه دهخدالطف . [ ل َ طَ ] (ع اِمص ) اسم است الطاف را. توفیق خدای . || نرمی . احسان . لُطْف .برّ. نیکوئی . نیکوکاری . (مهذب الاسماء) : از جام انگبین نترابد جز انگبین از نفس او نیاید الاّ لطف گنی . منوچهری .ای بارخدای همه احر
لطفلغتنامه دهخدالطف . [ ل ُ ] (اِخ ) تخلص پنج تن از شعرای متأخر ایران : لطف علی بیک افشار، لطف علی خان داغستانی ، لطف اﷲ بخارایی ، لطف اﷲ حکیم ، و هم تخلص شاعر دیگری که شرح حال وی به دست نیامد و این شعر او راست :مجنون به دشت بود و وصالش نصیب شدمن در حریم وصلم و محروم مانده ام .ر
لطفلغتنامه دهخدالطف . [ ل ُ ] (ع اِمص ، اِ) نرمی در کار و کردار. (منتهی الارب ). رفق . (تاج المصادر). مدارات . خوش رفتاری . مودت . برّ. نیکوئی . نیکوکاری . ج ، الطاف : لذت انهار خمر اوست ما را بی حساب راحت ارواح لطف اوست ما رابی سخن . منو
باد هراتلغتنامه دهخداباد هرات . [ دِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد شمال را گویند و آن از طرف مشرق است بجانب مغرب برخلاف باد دبور. (برهان ). باد صبا. (ناظم الاطباء). باد شمال را گویند و آن از جانب مشرق است بمغرب و بخوبی معروف است . حکیم ازرقی هروی گفته : مرا شمال ه
اخطبلغتنامه دهخدااخطب . [ اَ طَ ] (اِخ ) عبداﷲ. او در اوایل حال بکسب فضایل و طلب علوم اشتغال می نمود و بالاخره بملازمت مایل شده میرزا سلطان ابوسعید شغل وزارت را به وی تفویض فرمود و خواجه در آن منصب بتمکن تمام و استظهار مالا کلام دخل کرد و به اندک زمانی ریاض جاه و جلالش روی بحضرت و نضارت آورد.
لطفلغتنامه دهخدالطف . [ ل َ طَ ] (ع اِمص ) اسم است الطاف را. توفیق خدای . || نرمی . احسان . لُطْف .برّ. نیکوئی . نیکوکاری . (مهذب الاسماء) : از جام انگبین نترابد جز انگبین از نفس او نیاید الاّ لطف گنی . منوچهری .ای بارخدای همه احر
لطفلغتنامه دهخدالطف . [ ل ُ ] (اِخ ) تخلص پنج تن از شعرای متأخر ایران : لطف علی بیک افشار، لطف علی خان داغستانی ، لطف اﷲ بخارایی ، لطف اﷲ حکیم ، و هم تخلص شاعر دیگری که شرح حال وی به دست نیامد و این شعر او راست :مجنون به دشت بود و وصالش نصیب شدمن در حریم وصلم و محروم مانده ام .ر
لطفلغتنامه دهخدالطف . [ ل ُ ] (ع اِمص ، اِ) نرمی در کار و کردار. (منتهی الارب ). رفق . (تاج المصادر). مدارات . خوش رفتاری . مودت . برّ. نیکوئی . نیکوکاری . ج ، الطاف : لذت انهار خمر اوست ما را بی حساب راحت ارواح لطف اوست ما رابی سخن . منو
لطفلغتنامه دهخدالطف . [ ل ُ ] (ع مص )نرمی نمودن . (منتهی الارب ). چربی کردن . (تاج المصادر). مهربانی کردن . (منتخب اللغات ). || نزدیک شدن . || رسانیدن خدای مطلوب و مرام کسی را به لطف . (منتهی الارب ). || یاری کردن . || نگهبانی و حمایت کردن . (منتخب اللغات ).
متلطفلغتنامه دهخدامتلطف . [ م ُ ت َ ل َطْ طِ ] (ع ص ) بر یکدیگر نرمی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به تلطف شود.
لطفلغتنامه دهخدالطف . [ ل َ طَ ] (ع اِمص ) اسم است الطاف را. توفیق خدای . || نرمی . احسان . لُطْف .برّ. نیکوئی . نیکوکاری . (مهذب الاسماء) : از جام انگبین نترابد جز انگبین از نفس او نیاید الاّ لطف گنی . منوچهری .ای بارخدای همه احر
لطفلغتنامه دهخدالطف . [ ل ُ ] (اِخ ) تخلص پنج تن از شعرای متأخر ایران : لطف علی بیک افشار، لطف علی خان داغستانی ، لطف اﷲ بخارایی ، لطف اﷲ حکیم ، و هم تخلص شاعر دیگری که شرح حال وی به دست نیامد و این شعر او راست :مجنون به دشت بود و وصالش نصیب شدمن در حریم وصلم و محروم مانده ام .ر
لطفلغتنامه دهخدالطف . [ ل ُ ] (ع اِمص ، اِ) نرمی در کار و کردار. (منتهی الارب ). رفق . (تاج المصادر). مدارات . خوش رفتاری . مودت . برّ. نیکوئی . نیکوکاری . ج ، الطاف : لذت انهار خمر اوست ما را بی حساب راحت ارواح لطف اوست ما رابی سخن . منو
لطفلغتنامه دهخدالطف . [ ل ُ ] (ع مص )نرمی نمودن . (منتهی الارب ). چربی کردن . (تاج المصادر). مهربانی کردن . (منتخب اللغات ). || نزدیک شدن . || رسانیدن خدای مطلوب و مرام کسی را به لطف . (منتهی الارب ). || یاری کردن . || نگهبانی و حمایت کردن . (منتخب اللغات ).