لغولغتنامه دهخدالغو. [ ل َغ ْوْ ] (ع ص ، اِ) سخن بیهوده . (منتهی الارب ). لغی ّ. لغوی . سخن نافرجام . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). باطل . (مهذب الاسماء). افکنده . به شمار نیامده . سقط. بی معنی . بیهوده . جرجانی گوید: ضم الکلام ما هو ساقط العبرة منه و هو الذی لا معنی له فی حق ثبوت الحکم .
لغولغتنامه دهخدالغو. [ ل َغ ْوْ ] (ع مص ) سخن گفتن . || ناامید گردیدن . || تر کردن اشکنه را از چربش . || بانگ کردن سگ . || لغی ّ. لاغیة. ملغاة. بیهوده گفتن . (منتهی الارب ). نافرجام گفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || خطا کردن در سخن . (منتهی الارب ). || لغا الشی ٔ؛ بطّل . (دزی ).
لَغْوٌفرهنگ واژگان قرآنبيهوده - هر عمل و گفتاري است که مورد اعتنا نباشد ، و هيچ فايدهاي که غرض عقلا بر آن تعلق گيرد نداشته باشد ( و به طوري که گفتهاند : شامل تمامي گناهان ميشود . و مراد از مرور به لغو گذر کردن به اهل لغو است در حالي که سر گرم لغو باشند . )
لِغْوَگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی گیج شدن ، گیج بازی در آوردن ، سرگیجه، بیخود و بیهوده ، کار بی فایده
لغو کردنلغتنامه دهخدالغو کردن . [ ل َغ ْوْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ابطال کردن ، چنانکه پیمانی یا قانونی .
لغو گفتنلغتنامه دهخدالغو گفتن . [ ل َغ ْوْ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) حرف مفت زدن . بیهوده گفتن . سخن نسنجیده گفتن . جفنگ گفتن .
لغونهلغتنامه دهخدالغونه . [ ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ) آرایش و گلگونه . (غیاث ). زیب و زینت و آرایش . (برهان ).
لغویلغتنامه دهخدالغوی . [ ل َ وا ] (اِخ ) موضعی است در شعر عروةبن معروف الاسدی ، مشهور به ابن حجلة. (از معجم البلدان ).
لغویونلغتنامه دهخدالغویون . [ ل ُ غ َ وی یو ] (ع ص ، اِ) ج ِ لُغَوی ّ. لُغَویّین . دانشمندان علم لغت .
لغویلغتنامه دهخدالغوی .[ ل َ وا ] (ع ص ، اِ) سخن بیهوده . لغو. || هیچکاره از هر چیزی . لغو. || خطا. لغو. || بانگ مرغ سنگخوار. لغط. (منتهی الارب ).
لغونهلغتنامه دهخدالغونه . [ ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ) آرایش و گلگونه . (غیاث ). زیب و زینت و آرایش . (برهان ).
لغویلغتنامه دهخدالغوی . [ ل َ وا ] (اِخ ) موضعی است در شعر عروةبن معروف الاسدی ، مشهور به ابن حجلة. (از معجم البلدان ).
لغویونلغتنامه دهخدالغویون . [ ل ُ غ َ وی یو ] (ع ص ، اِ) ج ِ لُغَوی ّ. لُغَویّین . دانشمندان علم لغت .
لغویلغتنامه دهخدالغوی .[ ل َ وا ] (ع ص ، اِ) سخن بیهوده . لغو. || هیچکاره از هر چیزی . لغو. || خطا. لغو. || بانگ مرغ سنگخوار. لغط. (منتهی الارب ).
شیرالغولغتنامه دهخداشیرالغو. (اِ مرکب ) شیرالغه . گوشت شکار. || رسد و حصه ای که از گوشت شکار و مال غنیمت به کسی دهند. (فرهنگ فارسی معین ).
آلغولغتنامه دهخداآلغو. (اِخ ) نام محلی کنار راه تبریز و مراغه میان شورکول و روشت در 113500گزی تبریز.
الغولغتنامه دهخداالغو. [ ] (اِخ ) ششمین از امرای الوس جغتای در ماوراءالنهر. وی به سال 659 هَ . ق . / 1261 م . بحکومت رسید. (از طبقات سلاطین اسلام ص 215). در