لفایفلغتنامه دهخدالفایف . [ ل َ ی ِ ] (ع اِ) نام معاء سوم از امعاء ستة و نام دیگر آن معاء دقاق است .
لفافلغتنامه دهخدالفاف . [ ل ِ ] (ع اِ) جامه ٔ برونی که بر مرده پیچند. (آنندراج ) (منتخب اللغات ). لفافه . ساروق . || پارچه که گرد چیزی پیچند، چنانکه بسته ٔ پستی را.- لفاف کردن ؛ پیچیدن .
لفافدیکشنری فارسی به انگلیسیcover, covering, envelope, hull, packing, shroud, vesture, wadding, wrapper, wrapping, wraps
عسالیجلغتنامه دهخداعسالیج . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُسلوج و عُسلُج و عِسلاج . (اقرب الموارد). شاخه های تازه روئیده ٔاشجار است که هنوز مستحکم نشده باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بمعنی قضبان دقاق یعنی شاخه ها و بیخهای درخت کرم و کدو و خیار و امثال اینها که بر درخت و غیر آن پیچد و بالا رود، و به معنی شاخ
دقاقلغتنامه دهخدادقاق . [ دِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دقیق ، به معنی باریک . (غیاث ) (ناظم الاطباء). || ج ِ دقیقة. || ریزه و تراشه . (ناظم الاطباء).- دقاق العیدان ؛ ریزه های چوب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به دُقاق شود.- دقاق الکندر</sp