چلقبلغتنامه دهخداچلقب . [ چ ِ ق َ ] (اِ) به معنی چلته است . (غیاث ) (آنندراج ). چلقد. و رجوع به چلته و چلقد شود.
لقبلغتنامه دهخدالقب . [ ل َ ق َ ] (ع اِ) نام که دلالت بر مدح یا ذم کند. اسمی معنی مدحی یا ذمی را. آن نام که پس از نام نخستین دهند کسی را و حاوی مدحی یا ذمی باشد.نامی که در آن معنی مدح یا ذم منظور باشد به خلاف علم که در آن هیچ معنی منظور نباشد. (غیاث ). جرجانی گوید: ما یسمی به الانسان بعد اسم
لقب تاشلغتنامه دهخدالقب تاش . [ ل َ ق َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هم لقب . لقیب : ای آنکه لقب تاش ثاقب توهر شب ز فلک اهرمن رماند. انوری .سخن لقب تاش عیسی است ،یعنی کلمه ای است که قالب قلب را روح می بخشد. (لباب الالباب عوفی ).
تلقیبلغتنامه دهخداتلقیب . [ ت َ ] (ع مص ) لقب نهادن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لقب دادن . (آنندراج ).