لمطلغتنامه دهخدالمط. [ ل َ ] (اِ) نامی که در صحاری آفریقا به حیوانی از جنس بز کوهی دهندو از پوست آن سپر سازند و «درقة لمط» نامیده شود.
لمطلغتنامه دهخدالمط. [ ل َ ] (ع مص ) اضطراب کردن . || پریشان شدن . || طپیدن . || نیزه زدن . || (اِخ ) گروهی از مردم که سپر نیکو و محکم سازند. (منتهی الارب ).
لمدة طويلةدیکشنری عربی به فارسیدراز , طولا ني , طويل , مديد , کشيده , دير , گذشته ازوقت , اشتياق داشتن , ميل داشتن , ارزوي چيزي را داشتن , طولا ني کردن , مناسب بودن
لمندهلغتنامه دهخدالمنده . [ ل َ م َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از لمیدن . که لمد. که یک بری راحت را دراز کشد.
الفبالغتنامه دهخداالفبا. [ اَ ل ِ ] (اِ مرکب )مجموعه ٔ حروفی است که با ترتیبی قراردادی مرتب شده و صداهای یک زبان را بیان کند. نامهای حروف الفبایی را نیز گویند . الفبای فارسی امروزین مرکب از سی و سه حرف است بدین قرار: ا ء ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی . در حاشیه
لمدة طويلةدیکشنری عربی به فارسیدراز , طولا ني , طويل , مديد , کشيده , دير , گذشته ازوقت , اشتياق داشتن , ميل داشتن , ارزوي چيزي را داشتن , طولا ني کردن , مناسب بودن
دهنه اخلمدلغتنامه دهخدادهنه اخلمد. [ دَ هََ ن ِاَ ل َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 76هزارگزی شمال باختری مشهد با 348 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9</span
جلمدلغتنامه دهخداجلمد. [ ج َ م َ ] (ع اِ) خرسنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صخره . (اقرب الموارد). || مرد قوی و سخت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || گاو. (منتهی الارب ). || گله ٔ بزرگ شتران کلانسال . (منتهی الارب ). شتران بسیار. (از اقرب الموارد). |