لنجیدنیلغتنامه دهخدالنجیدنی . [ ل َ دَ ] (ص لیاقت ) درخور لنجیدن . بیرون کشیدنی . آختنی . آهختنی . که لنجیدن و آختن آن ضروری است .
لنجیدنلغتنامه دهخدالنجیدن . [ ل َ دَ ] (مص ) بیرون کشیدن . (برهان ). از جائی بیرون کشیدن . کشیدن از جائی . آهختن . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). آختن . کشیدن : کسی را کش تو بینی دردقولنج بکافش پشت و زو سرگین برون لنج . طیان .و گفت اگر نه شر
لنجیدنفرهنگ فارسی عمید۱. درآوردن؛ بیرون کشیدن.۲. از ریشه درآوردن چیزی از جایی.۳. آهختن.۴. (مصدر لازم) خرامیدن.
بیرون لنجیدنلغتنامه دهخدابیرون لنجیدن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) برون لنجیدن . بیرون کشیدن . رجوع به برون لنجیدن و لنجیدن شود.