لندوکلغتنامه دهخدالندوک . [ ل َ ](ص ، اِ) جوجه ٔ مرغان که هنوز پر برنکرده باشد. جوجه ٔ پرندگان پیش از پر برآوردن . جوجه ای که هنوز موهای اولیه ٔ او نریخته و پر برنیاورده است : گنجشک لندوک . در بلبلیش که بلبل است یا لندوک است پردرنیاورده یا پیر است پرریزانده . (عبارتی در تداول مردم قزوین ).
گلندوکلغتنامه دهخداگلندوک . [ گ َ ل َ دُ وَ ] (اِخ ) گل هم دورودک . دهی است جزء دهستان لواسان کوچک بخش افجه ٔ شهرستان تهران ، واقع در باختر متصل به بنجارکلا، مرکز بخش افجه ، سر راه فرعی ناران به لشکرک . هوای آن سرد و دارای 309 تن سکنه است . آب آن از قنات و رودخ
لندکلغتنامه دهخدالندک . [ ل َ دَ ] (اِخ ) موضعی به مازندران . رجوع به سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 133، 147 و 163 شود.
نحيفدیکشنری عربی به فارسیلا غر , نحيف , بدقيافه , زننده , بي ثمر , لا غرکردن , زننده ساختن , ويران کردن , لندوک , دراز وباريک
گلندوکلغتنامه دهخداگلندوک . [ گ َ ل َ دُ وَ ] (اِخ ) گل هم دورودک . دهی است جزء دهستان لواسان کوچک بخش افجه ٔ شهرستان تهران ، واقع در باختر متصل به بنجارکلا، مرکز بخش افجه ، سر راه فرعی ناران به لشکرک . هوای آن سرد و دارای 309 تن سکنه است . آب آن از قنات و رودخ