لهراسبیهلغتنامه دهخدالهراسبیه . [ ل ُ س ِ بی ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 8500گزی جنوب باختر فیروزآباد و پنج هزارگزی خاور راه مالرو عمومی حومه . جلگه ، معتدل و مالاریائی . دارای 301 تن سک
لهراسبیهلغتنامه دهخدالهراسبیه . [ ل ُ س ِ بی ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 8500گزی جنوب باختر فیروزآباد و پنج هزارگزی خاور راه مالرو عمومی حومه . جلگه ، معتدل و مالاریائی . دارای 301 تن سک
یارهفرهنگ فارسی عمید۱. زیوری که زنان به مچ دست میبندند؛ دستبند.۲. طوق: ◻︎ چه نازی بدین تاج گشتاسبی / بدین یاره و تخت لهراسبی؟ (فردوسی۲: ۱۶۷۶).
گلگونلغتنامه دهخداگلگون . [ گ ُ ] (ص مرکب ) سرخ رنگ ، چه گل به معنی سرخ و گون رنگ و لون را گویند. (برهان )(غیاث ). گلرنگ . (انجمن آرا) (آنندراج ) : از آب جوی هر ساعت همی بوی گلاب آیددر او شسته ست پنداری نگار من رخ گلگون . رودکی .همی
لهراسبیهلغتنامه دهخدالهراسبیه . [ ل ُ س ِ بی ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 8500گزی جنوب باختر فیروزآباد و پنج هزارگزی خاور راه مالرو عمومی حومه . جلگه ، معتدل و مالاریائی . دارای 301 تن سک