لهوجةلغتنامه دهخدالهوجة. [ ل َهَْ وَ ج َ ] (ع مص ) ناتمام و خام گذاشتن کار را. || نیم پخت ماندن بریان را. (منتهی الارب ).
لحوجةلغتنامه دهخدالحوجة. [ ل َح ْ وَج َ ] (ع مص ) درهم کردن خبر را و آمیختن . || آشکار کردن خلاف آنچه در دل باشد. (منتهی الارب ).
ناتماملغتنامه دهخداناتمام . [ ت َ ] (ص مرکب ) نابالغ. (غیاث ) (آنندراج ). تمام و کامل نشده . (ناظم الاطباء).ناپخته . نپخته . خام . ناقص . مقابل کامل : وگر در بازگشتن ناتمام است به آتش در بماند زانکه خام است . ناصرخسرو.از طاعت تمام شو