لواثلغتنامه دهخدالواث . [ ل ِ ] (ع اِ) آرد که بر خوان زیر خمیر افشارند. آن آرد که بر نان پراکنند گاه پختن . (مهذب الاسماء).
لواذلغتنامه دهخدالواذ. [ ل ِ ] (ع مص ) لیاذ.لوذ. ملاوذة. || همدیگر را پناه گرفتن . || با هم کشتی گرفتن . || فریب دادن . || خلاف کردن . لوذانیة. (منتهی الارب ).
لواطلغتنامه دهخدالواط. [ ل َوْ وا ] (ع ص ) لاطی . غلامباره . تازباز. شاهدباز. (مجموعه ٔ مترادفات ص 312).
لواذلغتنامه دهخدالواذ. [ ل ِ / ل ُ / ل َ ] (ع مص ) پناه گرفتن به چیزی و پوشیده شدن به وی . لیاذ. لوذ. (منتهی الارب ). در پس یکدیگر پنهان شدن . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). به یکدیگر پناه گرفتن . (منتخب اللغات ). ملاوذة. (ز
لواثةلغتنامه دهخدالواثة. [ ل ُ ث َ ] (ع اِ) گروه . || آرد که بر خوان زیر خمیر افشارند. لواث . || (ص ) آنکه بهر چیز آلوده گردد. (منتهی الارب ).
لواثةلغتنامه دهخدالواثة. [ ل ُ ث َ ] (ع اِ) گروه . || آرد که بر خوان زیر خمیر افشارند. لواث . || (ص ) آنکه بهر چیز آلوده گردد. (منتهی الارب ).
الواثلغتنامه دهخداالواث . [ اَل ْ ] (ع اِ) آلودگیها. (غیاث اللغات ). صاحب غیاث اللغات ظاهراً آنرا جمع «لوث » دانسته ولی در فرهنگهای معتبر بدان تصریح نشده است .
الواثلغتنامه دهخداالواث . [ اِل ْ ] (ع مص ) گیاه تر در گیاه خشک رویانیدن زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نگاه داشتن خواستن چیزی را از کسی . (منتهی الارب ).سپردن کسی مال خود را بدیگری . (از اقرب الموارد).