لوازم آرایشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی کآپ (مکاپ)، سرخاب، پودر، روژ گونه، سایهچشم، فرمژه، مداد چشم، ریمل، لاکناخن، ماتیک، کرم، کرمپودر، پنکک (پنکیک) سفیداب، سرمه، وسمه وسایل آرایش: آینه، سرمهدان، سنجاقسر، برس، بیگودی، شانه، تل، گلسر خال عارضی، خال
لوازملغتنامه دهخدالوازم . [ ل َ زِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لازم . (تاج العروس ). و ج ِ لازمة. بایسته ها. وابسته ها. اسبابها. وسایل : از لوازم صحبت یکی آن است که یا خانه بپردازی یا با خانه خدای درسازی . (گلستان ). اذن در شیی ٔ اذن در لوازم شی ٔ است . || (اصطلاح بدیع) صاحب کشاف
لوازمدیکشنری فارسی به انگلیسیaccessory, commodities, effects, fitment, gadgetry, layout, materials, supplies, thing
لوازمفرهنگ فارسی معین(لَ زِ) [ ع . ] (اِ.) جِ لازمه . 1 - چیزهای لازم ، ضروریات . 2 - وسایل ، آلات ، ادوات .
هرهفتفرهنگ فارسی معین(هَ هَ) (اِ.) نام لوازم آرایش زنان در قدیم که عبارت بود از: سرخاب ، سفیدآب ، حنا، وسمه ، سرمه ، زرک ، غالیه .
دراگ استورفرهنگ فارسی معین(دِ اِ تُ) [ انگ . ] (اِ.) داروخانة بزرگ که در آن علاوه بر دارو اجناس دیگری مانند لوازم آرایش ، اسباب بازی و اشیای لوکس و غیره نیز می فروشند.
لوازملغتنامه دهخدالوازم . [ ل َ زِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لازم . (تاج العروس ). و ج ِ لازمة. بایسته ها. وابسته ها. اسبابها. وسایل : از لوازم صحبت یکی آن است که یا خانه بپردازی یا با خانه خدای درسازی . (گلستان ). اذن در شیی ٔ اذن در لوازم شی ٔ است . || (اصطلاح بدیع) صاحب کشاف
لوازمدیکشنری فارسی به انگلیسیaccessory, commodities, effects, fitment, gadgetry, layout, materials, supplies, thing
لوازمفرهنگ فارسی معین(لَ زِ) [ ع . ] (اِ.) جِ لازمه . 1 - چیزهای لازم ، ضروریات . 2 - وسایل ، آلات ، ادوات .
لوازملغتنامه دهخدالوازم . [ ل َ زِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لازم . (تاج العروس ). و ج ِ لازمة. بایسته ها. وابسته ها. اسبابها. وسایل : از لوازم صحبت یکی آن است که یا خانه بپردازی یا با خانه خدای درسازی . (گلستان ). اذن در شیی ٔ اذن در لوازم شی ٔ است . || (اصطلاح بدیع) صاحب کشاف
لوازمدیکشنری فارسی به انگلیسیaccessory, commodities, effects, fitment, gadgetry, layout, materials, supplies, thing