لوبیلغتنامه دهخدالوبی . [ بی ی ] (ص نسبی ) منسوب به لوبیه ، از بلاد مصر. رجوع به لوبة شود. (سمعانی ). حبشی . (آنندراج ).
لوبيدیکشنری عربی به فارسیتحميل گري کردن , راهرو , دالا ن , سالن انتظار(در راه اهن و غيره) , سالن هتل و مهمانخانه , سخنراني کردن , براي گذراندن لا يحه اي (درسالن انتظارنمايندگان مجلسين) سخنراني وتبليغات کردن
ادوی لوبولغتنامه دهخداادوی لوبو. [ اِدْ ل ُ ب ُ ] (اِخ ) پسر ادموند اول پادشاه انگلوساکسن (955 - 957م .). وی پس از فوت عم ّ خویش ادرد پنجم بتخت نشست و بیکی از دختران خاندان خویش الژیوه نام عاشق شد و او را در خفا بزنی کرد. رهبانان
لوباءلغتنامه دهخدالوباء. (ع اِ) لوبیاکه دانه ای است کوچکتر از باقلی و غلافش شبیه غلاف باقلی ، بعض آن سپید و بعض آن سرخ باشد. (منتهی الارب ).
لوبیالغتنامه دهخدالوبیا. (اِ) لوبیاء . لوباء. (منتهی الارب ). از گیاهان دو لپه ای و از تیره ٔ پروانه داران و از دسته ٔ لوبیاها . این دسته اغلب ساقه های پیچنده و غلاف های دراز و دانه های بسیار دارند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 221). دانه ای است چون نخود، لکن کشیده و
لوبیالغتنامه دهخدالوبیا. (اِخ ) بلاد لوبیا . (ابن البیطار در شرح کلمه ٔ سقنقور). || موضع اعجمی . (از معجم البلدان ).
لوبیابادلغتنامه دهخدالوبیاباد. (اِخ ) موضعی است به اصفهان . (از معجم البلدان ). محلتی است . (سمعانی ).
لوبیابادیلغتنامه دهخدالوبیابادی . (ص نسبی ) منسوب است به لوبیاآباد که محله یا دهی است به اصفهان وبه گمان من محلتی باشد. (الانساب سمعانی ورق 495).
برای گذراندن لا یحه ای (درسالن انتظارنمایندگان مجلسین) سخنرانی وتبلیغات کردندیکشنری فارسی به عربیلوبي
لوبیالغتنامه دهخدالوبیا. (اِ) لوبیاء . لوباء. (منتهی الارب ). از گیاهان دو لپه ای و از تیره ٔ پروانه داران و از دسته ٔ لوبیاها . این دسته اغلب ساقه های پیچنده و غلاف های دراز و دانه های بسیار دارند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 221). دانه ای است چون نخود، لکن کشیده و
لوبیالغتنامه دهخدالوبیا. (اِخ ) بلاد لوبیا . (ابن البیطار در شرح کلمه ٔ سقنقور). || موضع اعجمی . (از معجم البلدان ).
لوبیابادلغتنامه دهخدالوبیاباد. (اِخ ) موضعی است به اصفهان . (از معجم البلدان ). محلتی است . (سمعانی ).
لوبیابادیلغتنامه دهخدالوبیابادی . (ص نسبی ) منسوب است به لوبیاآباد که محله یا دهی است به اصفهان وبه گمان من محلتی باشد. (الانساب سمعانی ورق 495).
لولوبیلغتنامه دهخدالولوبی . (اِخ ) نام قدیم بلوکی در زاگرس که میان بغداد و کرمانشاهان کنونی واقع است . (از ترجمه ٔ تاریخ ایران سرپرسی سایکس ص 88) (از ایران باستان ج 1 ص 116). || نام ساکنین این
مغلوبیلغتنامه دهخدامغلوبی . [ م َ ] (حامص ) شکست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مغلوبیت . و رجوع به مغلوبیت شود.
نامطلوبیلغتنامه دهخدانامطلوبی . [ م َ ] (حامص مرکب ) نامقبولی . مطلوب نبودن . صفت نامطلوب . رجوع به نامطلوب شود.