لولهگذاریintubationواژههای مصوب فرهنگستانقرار دادن لوله در هواراه بهمنظور باز نگهداشتن آن یا انتقال هوشبرهای استنشاقی به درون نای و ششها
tubingsدیکشنری انگلیسی به فارسیلوله ها، لوله گذاری، لوله سازی، لوله اب، نصب لوله، لوله بدون درز، مصالح لوله سازی ولوله کشی
tubingدیکشنری انگلیسی به فارسیلوله، لوله گذاری، لوله سازی، لوله اب، نصب لوله، لوله بدون درز، مصالح لوله سازی ولوله کشی
intubatingدیکشنری انگلیسی به فارسیلوله گذاری، لوله فرو کردن در، لوله گذاردن در، بوسیله لوله باز نگاه داشتن
intubatedدیکشنری انگلیسی به فارسیلوله گذاری، لوله فرو کردن در، لوله گذاردن در، بوسیله لوله باز نگاه داشتن