آدم فاسد
لجن،آدم پست
پارچهاى که بهصورت راههاى موازى پاره شده باشد.
تربیت بد
خوشههای کوچک که یک خوشه بزرگ را تشکیل میدهند.
لش و لوش . [ ل َ ش ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به لش شود.
بی حال ، تنبل
سنگین ، بی حال
در گویش گنابادی یعنی بدن مرده ، لاشه
فرومایه.
بیکاره.
جامع، لش، تنه لش، کودن، سنگین، گنده، لخت
لشی . [ ل َ ] (حامص )عمل مردم لش . بی عاری . بی غیرتی . و رجوع به لش شود.
آویخته ، لش
لش بازی . [ ل َ ] (حامص مرکب ) بیعاری . عمل بیعاران . کارهای مردم لش .
نعش
زیر خاک کردن کُلَش با شخم زدن
کُلَش گیاهانی مانند ذرت که ساقهای نسبتاً ضخیم دارند
نگه داشتن کُلَش بر روی زمین بهصورت خاکپوش
ساقه بدون خوشه گندم، جای درو شده