جایمان لَتیprovenience lotواژههای مصوب فرهنگستانکوچکترین واحد فضایی در تعیین جایمان و ثبت و ضبط دادههای دوبعدی برای یافتههای سطحی و سهبعدی برای یافتههای کاوش
لت لتلغتنامه دهخدالت لت . [ ل َ ل َ ] (ص مرکب ) لخت لخت . پاره پاره : جغد که با باز و با کلنگان پردبشکندش پر و مرز گردد لت لت . عسجدی . ... دارد چو... خواجه ش لت لت ریشی دارد چو ماله آلوده به بت .عماره
لُدّاًفرهنگ واژگان قرآنستیزه جویان - اهل دشمنی و خصومت (کلمه لدّ جمع الد است ، که از لدد به معناي خصومت مشتق شده است)
لدودلغتنامه دهخدالدود. [ ل ُ ] (ع مص ) دارو در کرانه ٔ دهان کسی ریختن . (منتهی الارب ). لدّ. رجوع به لدّ شود.
لدلغتنامه دهخدالد. [ ل ُدد ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَلدّ. مردم سخت خصومت که به حق میل نکنند. (منتهی الارب ) : علم چون در نور حق فرغرده شدپس ز علمت نور یابد قوم لُد. مولوی .جملگی آوازها بگرفته شدرحم آمد بر سر آن قوم لُد. <p class
حادیدلغتنامه دهخداحادید. (اِخ ) (تند و تیز، حدید) و آن قریه ای است بنزدیکی لدّ. فاندافلد، گمان میبرد که حادید همان ده است که بر فرازتل شرقی لدّ واقع است و امروز آن را حدیثه نامند. (قاموس مقدس ).
لُدّاًفرهنگ واژگان قرآنستیزه جویان - اهل دشمنی و خصومت (کلمه لدّ جمع الد است ، که از لدد به معناي خصومت مشتق شده است)