لکملغتنامه دهخدالکم . [ ل َ ] (ع مص ) مشت زدن . (تاج المصادر). مشت یا لگد زدن بر سینه . مشت زنی . لکز. (زوزنی ). || راندن . || دور کردن . (منتهی الارب ).
لکملغتنامه دهخدالکم . [ ل َ ک ُ ] (ع حرف جر + ضمیر)(از: لََ + کُم ) مر شما را : لکم دینکم ولی دین (قرآن 6/109)؛ شما را دین شما و مرا دین من .مرا شکیب نمیباشد ای مسلمانان ز روی خوب ، لکم دینکم ولی دینی .سع
لقملغتنامه دهخدالقم . [ ل َ ] (ع مص ) بستن دهانه ٔ راه و جز آن را و بند کردن . (منتهی الارب ). سدّ فم الطریق و غیره . (تاج المصادر). دهانه ٔراه بستن . (منتخب اللغات ). || شتاب و سبک خوردن . (منتهی الارب ). || لقمه فروبردن . (تاج المصادر). لقم الخبز؛ نان را لقمه کردن . (دزی ).
لقملغتنامه دهخدالقم . [ ل ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ لقمة. || لَقَم . میانه ٔ راه و معظم آن . (منتهی الارب ).
لقیملغتنامه دهخدالقیم . [ ل ُ ق َ ] (اِخ ) النمیلی . ابن اخت الاحنف بن قیس . رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 295 شود.
لکمتیولغتنامه دهخدالکمتیو. [ ل ُ ک ُ م ُ وْ ] (فرانسوی ، اِ) لکوموتیو. لوکوموتیو.ماشین بخار که بر روی چرخها استوار باشد و برای حرکت دادن واگونهای قطار راه آهن به کار رود. آتشخانه .
لکمةدیکشنری عربی به فارسیمشروب مرکب از شراب ومشروبات ديگر , کوتاه , قطور , مشت , ضربت مشت , قوت , استامپ , مهر , مشت زدن بر , منگنه کردن , سوراخ کردن , پهلوان کچل
طَعَامُفرهنگ واژگان قرآنغذا - خوراکي (طعام هر جا که بطور مطلق و بدون قيد در کلام آيد مراد از آن حبوبات و امثال آن است مانند عبارت "طَعَامُ ﭐلَّذِينَ أُوتُواْ ﭐلْکِتَابَ حِلٌّ لَّکُمْ " مگر اينکه در جمله قرينه اي باشد که دلالت بر نوع خاصي از طعام کند مثل "أُحِلَّ لَکُمْ صَيْدُ ﭐلْبَحْرِ وَطَعَامُهُ ")
طِبْنَفرهنگ واژگان قرآنآن زنان ميل و رغبت نشان دادند(در عبارت "فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَيْءٍ مِّنْهُ" منظور اين است که اگر مقداري از مهر خود را از روي رضا وخشنودي به شما بخشيدند )
مجالسلغتنامه دهخدامجالس . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مجلس و مجلسة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ مجلس . (غیاث ) (آنندراج ).انجمنها و مجلسها. (ناظم الاطباء) : یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فی المجالس فافسحوا یفسح اﷲ لکم . (قرآن 11/58<
تَضِلُّواْفرهنگ واژگان قرآنکه گم کنيد-تا گم نکنيد (به دليل موقعيتش بعد از کلمه( أَن) در آيه 176نساء(يبين الله لکم ان تضلوا) واين قسم استعمال در جائي که حرف أن در کلام باشد ، شايع است)
لکمتیولغتنامه دهخدالکمتیو. [ ل ُ ک ُ م ُ وْ ] (فرانسوی ، اِ) لکوموتیو. لوکوموتیو.ماشین بخار که بر روی چرخها استوار باشد و برای حرکت دادن واگونهای قطار راه آهن به کار رود. آتشخانه .
لکمةدیکشنری عربی به فارسیمشروب مرکب از شراب ومشروبات ديگر , کوتاه , قطور , مشت , ضربت مشت , قوت , استامپ , مهر , مشت زدن بر , منگنه کردن , سوراخ کردن , پهلوان کچل
علکملغتنامه دهخداعلکم . [ ع َ ک َ ] (ع ص ) درشت خلقت از شترو جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عَلاکم . || مرد تنومند. (از ذیل اقرب الموارد).
کلکملغتنامه دهخداکلکم . [ ک َ ک َ ] (اِ) قوس قزح . (برهان ) (آنندراج ). آژفنداک و قوس قزح . (ناظم الاطباء). کرکم . قوس قزح . (فرهنگ فارسی معین ). || بمعنی کافتن هم گفته اند. (از برهان ) (از آنندراج ). کافتگی و شکافتگی . (ناظم الاطباء).
کلکملغتنامه دهخداکلکم . [ ک ُ ک ُ / ک َ ک َ ] (اِ) منجنیق بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 353) (از برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). منجنیق . و با بلکن و پلکن مقایسه شود. (از فرهنگ فارسی معین ) : <
معلکملغتنامه دهخدامعلکم . [ م ُ ع َ ک َ ] (ع ص ) استواراندام از شتر و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).بزرگ از شتر و جز آن . عَلکَم . (از اقرب الموارد).