خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لگن خاصره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آفتابه لگن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āftābelagan آفتابه و لگن که از فلزی مانند برنج یا مس ساخته میشود و گاه در سر سفره برای شستن دستودهن میآوردند.
-
جستوجو در متن
-
لگنچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از بابلی. فارسی] laganče ۱. لگن کوچک.۲. (زیستشناسی) لگن خاصره.
-
حرقفی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به حرقفَة) [عربی: حرقفیّ] (زیستشناسی) [قدیمی] harqafi مربوط به استخوان لگن خاصره.
-
حرقفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حرقفَة] (زیستشناسی) [قدیمی] harqafe استخوان سر ران؛ استخوانی در لگن خاصره.
-
تهیگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tohigāh طرف راست یا چپ شکم، مابین آخرین دنده و لگن خاصره؛ پهلو.
-
مثانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مثانَة] (زیستشناسی) masāne کیسهای ماهیچهای در لگن خاصره که ادرار در آن جمع میشود؛ آبدان.
-
آبگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābgāh ۱. جای آب؛ آبخور.۲. تالاب؛ استخر.۳. (زیستشناسی) پهلوی انسان بین دنده و لگن خاصره؛ تهیگاه.۴. مثانه.