خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لگن خاصره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لگن خاصره
لغتنامه دهخدا
لگن خاصره . [ ل َ گ َ ن ِ ص ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تجویف عظیم غیرمنتظمی است که از اعلی و اسفل مفتوح و در روی دو عظم فخذ واقع و در قدام از خاصرتین و در خلف از عجز وعصعص حاصل شده است . رجوع به لگن در این معنی شود.
-
واژههای مشابه
-
آفتابه لگن
لغتنامه دهخدا
آفتابه لگن . [ ب َ / ب ِ ل َ گ َ ] (اِ مرکب ) ابریق و لگنی فلزین برای شستن دست و دهان پیش و بعد از طعام .
-
لگن زمردی
لغتنامه دهخدا
لگن زمردی . [ ل َ گ َ ن ِ زُ م ُرْ رُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (مجموعه ٔ مترادفات ص 10).
-
لگن دشت
لغتنامه دهخدا
لگن دشت . [ ل َ گ َ دَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گنجگاه بخش سنجبد شهرستان هروآباد، واقع در 15هزارگزی باختری سنجدکیوی ) و پنج هزارگزی شوسه ٔ هروآباد - اردبیل . کوهستانی ، سردسیر و دارای 206 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی ...
-
لگن شور
لغتنامه دهخدا
لگن شور. [ ل َ گ َ ] (نف مرکب ) شوینده ٔ لگن . || (به تحقیر و طعن ) پرستار بیمار.
-
لگن به سر
لغتنامه دهخدا
لگن به سر. [ ل َ گ َ ب ِ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دیگ به سر. قزقان به سر. موجودی با لگنی بر سر که در تصور کودکان آرند، بیم دادن ایشان را چون یک سرو دوگوش . لولو خرخره و جز آنها. || در تداول عامه ، فرنگی به مناسبت کلاه شاپو که بر سر نهد.
-
جستوجو در متن
-
باسن
لغتنامه دهخدا
باسن . [ س َ ] (فرانسوی ، اِ) بمعنی لگن خاصره . استخوان بندی لگن خاصره .
-
خاصرة
لغتنامه دهخدا
خاصرة. [ ص ِ رَ] (ع اِ) تهیگاه . آنچه میان سر سرین و کوتاه ترین استخوان پهلو است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مابین الحرقفة و القُصَیری و قیل ما فوق الطفطفةو الشراسف . (اقرب الموارد). تهیگاه . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). اِطِل . (بح...
-
خیزه
لغتنامه دهخدا
خیزه . [ زَ / زِ ] (اِمص ) خیز. خیزش . عمل خیزیدن .- کون خیزه ؛ نوعی رفتار است که شخص خاصه کودک در حال نشستن با لغزانیدن لگن خاصره و دو پا از نقطه ای بنقطه دیگر می رود.
-
گردگاه
لغتنامه دهخدا
گردگاه . [ گ ِ ] (اِ مرکب ) اطراف . کمر. میان . لگن خاصره : دریغ آن کمربند و آن گردگاه دریغ آن کئی برز و بالای شاه . فردوسی .دلیران به خوردن نهادند سرچو آسوده شد گردگاه از کمر.فردوسی .
-
کروامک
لغتنامه دهخدا
کروامک . [ ک َرْ م َ ] (اِ) در اصطلاح کشتی گیران ، پای حریف را بر لگن خاصره ٔ او نهادن و سینه ٔ خود را بر پای او گذاردن و به هر دودست میان بند او را گرفتن ، و فتح آن گریختن بود. (ازمجموعه ٔ خطی کتابخانه ٔ ملک از فرهنگ فارسی معین ).
-
تهیگاه
لغتنامه دهخدا
تهیگاه . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (اِ مرکب ) مابین شکم و پهلو را گویند. (برهان ) (انجمن آرا). به معنی کمر و آن جائی است نرم بالای استخوان سرین و زیر استخوانهای پهلو. (از غیاث اللغات ). بن بغل که به تازی خاصره گویند مابین شکم و پهلو. (آنندراج ). شاکله . (م...
-
قولون
لغتنامه دهخدا
قولون . (معرب ، اِ) از یونانی کلن . روده ٔ فراخ .- قولون افقی ؛ (اصطلاح پزشکی ) قسمتی از روده ٔ فراخ را گویند که دنباله ٔ قولون صاعد است و پس از آن قرار داردو بطور افقی از زیر کبد و در جلو قسمت تحتانی کلیه ٔراست از طرف راست شکم بطرف چپ شکم در زیر مع...