لجاءةلغتنامه دهخدالجاءة. [ ل َ ج َ ءَ ] (ع اِ) تأنیث لجاء. غوک ماده . (منتهی الارب ).- حشیشةاللجاءة ؛ طحلب . جامه ٔ غوک . جل وزغ . بزغسمه .
لجاءةلغتنامه دهخدالجاءة. [ ل َ ج َ ءَ ] (اِخ ) اصمعی گوید کوهی است از جانب راست راه ، نزدیک ضریة و آب آن ، ضری ، چاهی است که عاد کنده است . (معجم البلدان ).
لجاءةلغتنامه دهخدالجاءة. [ ل َ ج َ ءَ ] (اِخ ) نام حره ٔ سیاهی است به زمین صلخداز نواحی شام و در آن دهها و کشتزارها و عمارات فراخ است و این نام بدانها اطلاق شود. (معجم البلدان ).
گلیزهلغتنامه دهخداگلیزه . [ ] (اِ) سبو بود. (فرهنگ اسدی ) : چو کرد او گلیزه پر از آب جوی به آب گلیزه فروشست روی .منطقی .
گلیجهلغتنامه دهخداگلیجه . [ گ ُ ج َ / ج ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان تیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 30هزارگزی باختر اردبیل و 9هزارگزی راه شوسه ٔ تبریز به اردبیل واقع است . هوای آن معتدل و س
پالیزگاهلغتنامه دهخداپالیزگاه . (اِ مرکب )جالیز.فالیز.پالیز. پالیززار. مِبطخه : مگر دیوانه ای می شد براهی سر خر دید در پالیزگاهی .عطار (از اسرارنامه ).