لیلاسلغتنامه دهخدالیلاس . (اِخ ) دهی از دهستان سلگی شهرستان نهاوند واقع در 18هزارگزی باختر شهر نهاوند، بین رودخانه ٔ گاماسیاب و رودخانه ٔ سراب گیلان . دشت و سردسیر. دارای 640 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، توتون و
لیلاسلغتنامه دهخدالیلاس . (اِخ ) (لِه ...) کمونی از سِن ، آرندیسمان سن دنیس به فرانسه . دارای 19500 تن سکنه .
للیوسلغتنامه دهخداللیوس . [ ل ِ ] (اِخ ) نام مردی رومی و دوست سیپون آفریقائی . تولد حدود 235 و وفات حدود 165 ق . م .
للیوسلغتنامه دهخداللیوس . [ ل ُ ] (اِخ ) یکی از سرداران اُگوستوس امپراطور روم که در حدود سال 23 ق . م . مأمور جنگ با اشکانیان شد و چون او را به همدستی با دشمن متهم کردند خود را بکشت . (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ص 502)
لیلوسلغتنامه دهخدالیلوس . [ ل ِ لو] (اِخ ) دهی از دهستان چهریق بخش سلماس شهرستان خوی ، واقع در 19هزارگزی جنوب باختری سلماس و 4500گزی جنوب راه ارابه رو علی بلاغی به سلماس . دامنه و سردسیر. دارای 100</
لیلشلغتنامه دهخدالیلش . [ ] (اِخ ) دهی است در لحف از اعمال شرقی موصل . شیخ عدی بن مسافر الشافعی شیخ اکراد و امام ایشان از آنجاست . (از معجم البلدان ).
لیلاسرلغتنامه دهخدالیلاسر. [ س َ ] (اِخ ) نام موضعی به شاهکوه و ساور مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 126).
لیلاسرلغتنامه دهخدالیلاسر. [ س َ ] (اِخ ) نام موضعی به شاهکوه و ساور مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 126).
سالیلاسلغتنامه دهخداسالیلاس . (اِخ ) شهری است نزدیک کالاتورائو در اسپانیا که خانه های آن در کوه بنا شده است . (الحلل السندسیه ج 2 ص 107).