لنتلغتنامه دهخدالنت . [ ل ِ ] (روسی یا انگلیسی ، اِ) نواری چسبان که بر دو سر سیم برق که برهم نهاده و پیوسته باشند پیچند پوشش را یا فیبری که در اتومبیل میان صفحات مختلفه ٔ فلزی یا گرداگرد صفحات فلزی قرار دهند جلوگیری از اتصال را. یا نواری از پارچه ٔ زفت که در اتومبیل ها در محل اتصال دو فلزکوب
بهدانهفرهنگ فارسی عمیدتخم به که دارای مادۀ لعابی است و در امراض حلق و سینه و برای لینت مزاج در آب جوش میریزند و میخورند.
گل قندفرهنگ فارسی معین( ~ . قَ) [ فا - معر. ] (اِمر.) نوعی مربا که از برگ های گل سرخ و شکر (یا قند) در آفتاب پرورش دهند و آن به منظور تقویت و لینت مزاج تجویز می شده ، گلشکر، گلنگبین .
متساهلدیکشنری عربی به فارسیبخشنده , زياده رو , لخت , سست , شل , سهل انگار , اهمال کار , لينت مزاج , شل کردن , ول کردن , رهاکردن , بامدارا , اسان گير , ملا يم , باگذشت , ضد يبوست , ملين
لینتلغتنامه دهخدالینت . [ ن َ ] (ع اِمص ) نرم گردیدن . نرم شدن . لین . لیان . نرمی . مقابل خشونت . لدانت . لدونت . سستی . مقابل صلابت ، سختی . ملائمی . (غیاث ): لینت عظام ؛ لینت طبیعت . || روانی (در شکم ). مقابل یبوست . خشکی : میوه ٔ پخته لینت بخشد.- لینت مزاج ؛ ر
لینتفرهنگ فارسی معین(لِ نَ) [ ع . لینة ] (مص ل .)1 - نرم گردیدن ، نرم شدن . 2 - مجازاً روانی شکم ، کارکرد شکم .
لینتلغتنامه دهخدالینت . [ ن َ ] (ع اِمص ) نرم گردیدن . نرم شدن . لین . لیان . نرمی . مقابل خشونت . لدانت . لدونت . سستی . مقابل صلابت ، سختی . ملائمی . (غیاث ): لینت عظام ؛ لینت طبیعت . || روانی (در شکم ). مقابل یبوست . خشکی : میوه ٔ پخته لینت بخشد.- لینت مزاج ؛ ر
لینتفرهنگ فارسی معین(لِ نَ) [ ع . لینة ] (مص ل .)1 - نرم گردیدن ، نرم شدن . 2 - مجازاً روانی شکم ، کارکرد شکم .