مادری جانشینsurrogacyواژههای مصوب فرهنگستاناقدام زنی که رویان حاصل از کامههای یک زوج دیگر یا حاصل از تخمک خود و زامۀ مرد غیرهمسر خود را تا هنگام زایمان حمل میکند
مادریلغتنامه دهخدامادری . [ دَ ] (حامص ) مادر بودن . امومت . مقابل پدری . (فرهنگ فارسی معین ) : جهان را چو نادان نکوهش مکن که بر تو مر او را حق مادری است . ناصرخسرو.اندرآ مادر به حق مادری بین که این آذر ندارد آذری . <p class
قرارداد مادری جانشینsurrogacy agreementواژههای مصوب فرهنگستانقرارداد بین والدین خواهان و مادر جانشین در موضوع مادری جانشین
مادری جانشین حملیgestational surrogacyواژههای مصوب فرهنگستاناقدام زنی که رویان حاصل از کامههای یک زوج دیگر را در زهدان خود تا هنگام زایمان حمل میکند
مادری جانشین سنتیtraditional surrogacyواژههای مصوب فرهنگستاناقدام زنی که رویان حاصل از تخمک خود و زامۀ مرد غیرهمسر خود را در زهدان خود تا هنگام زایمان حمل میکند
مادریلغتنامه دهخدامادری . [ دَ ] (حامص ) مادر بودن . امومت . مقابل پدری . (فرهنگ فارسی معین ) : جهان را چو نادان نکوهش مکن که بر تو مر او را حق مادری است . ناصرخسرو.اندرآ مادر به حق مادری بین که این آذر ندارد آذری . <p class
خواهر مادریلغتنامه دهخداخواهر مادری . [ خوا / خا هََ رِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواهر بطنی . خواهری که از طرف مادر با شخص یکی باشد.
مادریلغتنامه دهخدامادری . [ دَ ] (حامص ) مادر بودن . امومت . مقابل پدری . (فرهنگ فارسی معین ) : جهان را چو نادان نکوهش مکن که بر تو مر او را حق مادری است . ناصرخسرو.اندرآ مادر به حق مادری بین که این آذر ندارد آذری . <p class
نامادریلغتنامه دهخدانامادری .[ دَ ] (اِ مرکب ) نمادری . زن پدر را گویند. (آنندراج ). زن دیگر پدر کسی غیر از مادر او. (فرهنگ نظام ). مادراندر. مادرندر. مارندر. زن پدر. زن بابا. مایندر.
هم مادریلغتنامه دهخداهم مادری . [ هََ دَ ] (ص مرکب ) هم مادر. دو تن که از یک مادر زاده اند : در منصف ذوالقعده ٔ سنه ٔ خمس وستمائه برادر هم مادری عجمشاه امیر زنگی و چند امیر غز به تخت اعلی پادشاه آمدند. (المضاف الی بدایعالازمان ص 41).