مادرلغتنامه دهخدامادر. [ دَ ] (اِ) ترجمه ٔ «ام » که والده باشد. (آنندراج ). زنی که یک یا چند بچه بدنیا آورده باشد. (ناظم الاطباء). ام . والده . ماما. مام . ماد. مار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماد. مار. پهلوی ، «ماتر» ، «مات » ظاهراً از «ماتا» ، حالت فاعلی از «ماتر» ، اوستا، «ماتر» ، ارمنی
مآدیرلغتنامه دهخدامآدیر. [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَأدور.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مأدور شود.
مادرلغتنامه دهخدامادر. [ دَ ] (اِ) ترجمه ٔ «ام » که والده باشد. (آنندراج ). زنی که یک یا چند بچه بدنیا آورده باشد. (ناظم الاطباء). ام . والده . ماما. مام . ماد. مار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماد. مار. پهلوی ، «ماتر» ، «مات » ظاهراً از «ماتا» ، حالت فاعلی از «ماتر» ، اوستا، «ماتر» ، ارمنی
مادرفرهنگ فارسی عمید۱. انسان یا حیوان مادۀ دارای فرزند.۲. (صفت) [مجاز] اصلی؛ اولیه: دانشگاه مادر.۳. (صفت) [مجاز] برانگیزنده؛ باعث.۴. [قدیمی، مجاز] زمین؛ خاک: ◻︎ جان گرامی به پدر باز داد / کالبد تیره به مادر سپرد (رودکی: ۴۹۶).۵. [قدیمی، مجاز] هریک از عناصر چهارگانه.⟨ مادر فولادزره: [عا
مادرلغتنامه دهخدامادر. [ دَ ] (اِ) ترجمه ٔ «ام » که والده باشد. (آنندراج ). زنی که یک یا چند بچه بدنیا آورده باشد. (ناظم الاطباء). ام . والده . ماما. مام . ماد. مار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماد. مار. پهلوی ، «ماتر» ، «مات » ظاهراً از «ماتا» ، حالت فاعلی از «ماتر» ، اوستا، «ماتر» ، ارمنی
چهارمادرلغتنامه دهخداچهارمادر. [ چ َ / چ ِ دَ ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارعنصر است . چهارآخشیج . || (اِخ ) چهار ستاره ٔ نعش از بنات النعش باشد. رجوع به چارمادر شود.
خواهر مادرلغتنامه دهخداخواهر مادر. [ خوا / خا هََ رِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاله . خواهر مام . اخت الام . (یادداشت بخط مؤلف ).
چارمادرلغتنامه دهخداچارمادر. [ دَ ] (اِ مرکب ) کنایه از چارعنصر. (برهان ) (آنندراج ). چهارعنصر. عناصر اربعه . چارآخشیج . امهات اربعه . آب و خاک و باد و آتش . چارآخشیجان : گل آبستن از باد مانند مریم هزاران پسرزاده از چارمادر. ناصرخسرو.
شوی مادرلغتنامه دهخداشوی مادر. [ ی ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شوهر مادر. شوهرننه . پدراندر. پدندر.