مادینلغتنامه دهخدامادین . (ص نسبی ، اِ) مادینه . ماده ٔ هر حیوان عموماً. (آنندراج ). نوع مؤنث ازهر حیوانی . (ناظم الاطباء). و رجوع به مادینه شود.
پیمائیدنلغتنامه دهخداپیمائیدن .[ پ َ / پ ِ دَ ] (مص ) پیمودن . پیماییدن : همی خواهم ای داور کردگارکه چندان امان یابم از روزگارکه از تخم ایرج یکی نامورببینم ابر کینه بسته کمر...چو دیدم چنین زآن سپس شایدم کجا خاک بالا
مآذنلغتنامه دهخدامآذن . [ م َ ذِ ] (ع اِ) ج ِ مِئذَنَة. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به مئذنة شود.
ماچیدنلغتنامه دهخداماچیدن . [ دَ ](مص ) بوسه زدن . (ناظم الاطباء). بوسیدن : فوقیا! می ماچمت لبها که غیر از تو اگردر مزخرف نشاءة صاف حقیقت داده اند.فوقی (از آنندراج ).
مادیینلغتنامه دهخدامادیین . [ مادْ دی ین ] (ع اِ) ج ِ مادی در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند). (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مادیون و مادی و ماده شود.
مادینهلغتنامه دهخدامادینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) مادین . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منسوب به ماده . مؤنث . مقابل نرینه ، مذکر. (فرهنگ فارسی معین ) : پس آنگاه که نهاد آن مادینه را، گفت : ای پروردگار من بدرستی که من نهادم آنرا مادی
شهاب الدینلغتنامه دهخداشهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب محمدبن عزالدین حسین یکی از امرای غوری که در «مادین » حکومت داشت . (فرهنگ فارسی معین ).
دین فروشلغتنامه دهخدادین فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) که دین را در برابر دنیا بفروشد و از دست دهد : نباشند شاهان مادین فروش بفرمان دارنده دارند گوش . فردوسی .بفرمان یزدان نهاده دو گوش ازیشان نباشد کسی دین فروش .
مادینهلغتنامه دهخدامادینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) مادین . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منسوب به ماده . مؤنث . مقابل نرینه ، مذکر. (فرهنگ فارسی معین ) : پس آنگاه که نهاد آن مادینه را، گفت : ای پروردگار من بدرستی که من نهادم آنرا مادی