مارگوسلغتنامه دهخدامارگوس . (اِخ ) نویسندگان قدیم ، مرغاب را مارگوس ضبط کرده اند. (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2189). و رجوع به مرغاب شود.
ماروسلغتنامه دهخداماروس . (اِخ ) دهی از دهستان عشق آباد است که در بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور واقع است و 217 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ماریوسلغتنامه دهخداماریوس . (اِخ ) سردار و سیاستمدار روم . (157-86 ق .م .) وی فرزند خانواده ای ساده و بی جاه و جلال بود. او با «متلوس » ، یکی از سران اعیان روم درآویخت و خود را قهرمان مردم جلوه گر ساخت و مردم او را به کنسولی و
مأروشلغتنامه دهخدامأروش . [ م َءْ ] (ع ص ) (از «ارش ») مخلوق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || مخدوش . خراشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ذیل اقرب الموارد).
ماروشلغتنامه دهخداماروش . [ مارْوَ ] (ص مرکب ) چون مار. کشنده و گزنده همچون مار : برده به رمح ماروش نیروی گاو آسمان چون تف گرز گاوسر شوکت مار حمیری .خاقانی .