ماسلفلغتنامه دهخداماسلف . [ س َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) هرآنچه در پیش ذکر شده و یاد کرده شده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم «ما» شود. || گذشته و ماسبق . (آنندراج ). هرچیز گذشته . (ناظم الاطباء).
موصلولغتنامه دهخداموصلو. (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقایی ایران ، مرکب از 600 خانوار که در چال قفا مسکن دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 82).
امیرخان موصلولغتنامه دهخداامیرخان موصلو. [اَ ن ِ ] (اِخ ) در اوایل قرن دهم هجری حاکم خراسان بود. رجوع به رجال حبیب السیر ص 168، 213، 218، 237، <span class="hl" dir="l
گذشتهفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیش، دیرین، دیرینه، سابق، قبل، قبل، قدیم، ماسبق، ماسلف، ماضی، متقدم ۲. سپری، منقضی
گذشتگانلغتنامه دهخداگذشتگان . [ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (اِ) ج ِ گذشته . ماسلف . متقدمین . (آنندراج ). اسلاف . پیشینیان : چنان خوانده ام از اخبار گذشتگان که وقتی امیری رسولی فرستاد به ملک فارس ... (نوروزنامه ). و نیکوتر آنکه سیرتهای گذشتگان را