ماسهمخلوطblended sandواژههای مصوب فرهنگستانمخلوط ماسههایی با دانهبندی و میزان خاک رُس متفاوت که برای ریختهگری مناسب است
موشیmouseواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه الکترونیکی کوچکی که به رایانه متصل شود و با حرکت دادن آن بتوان مکاننما را بر روی صفحۀ نمایش جابهجا کرد و با دکمههای آن به سامانه فرمانهایی داد
مخلوطلغتنامه دهخدامخلوط. [ م َ ] (ع ص ) آمیخته شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آمیخته و درهم و شوریده و سرشته . (ناظم الاطباء).- مخلوط شدن ؛آمیخته شدن . (ناظم الاطباء).- مخلوط کردن ؛ آمیختن و سرشتن و شوریدن . (ناظم الاطباء).
مخلوطدیکشنری فارسی به انگلیسیintermixture, admixture, amalgam, blend, cross, cocktail, combination, mélange, mix, mixed, mixture, potpourri