لغتنامه دهخدا
مماتن . [ م ُ ت ِ ] (ع ص ) دورشده . (ناظم الاطباء). دورشونده . || به نهایت دورکننده . (منتهی الارب ). رجوع به مماتنةشود. || شدید. یقال : سار سیراً مماتناً؛ ای شدیداً. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || درنگ و تأخیر کننده در وام . (منتهی الارب ). بدبده . بدحساب . آنکه در اد