ماندگاهlayover zoneواژههای مصوب فرهنگستانمکانی مشخص برای توقف وسایل نقلیۀ عمومی که در نزدیکی آخر مسیر یا آخر خط یا در نقطۀ بازگشت قرار دارد
پیمایندهلغتنامه دهخداپیماینده . [ پ َ / پ ِ ما ی َ دَ / دِ ] (نف ) که پیماید. که طی کند: هرگاه که اندازه ای دیگر اندازه ها را بپیماید بارها و او را سپری کند چنانک چیزی نماند، آن پیماینده را جذر خوانند. (التفهیم ). || که آشامد و ن
مانیدهلغتنامه دهخدامانیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) کنار گذاشته و ترک کرده و ناتمام کنار گذاشته . (ناظم الاطباء). ترک کرده . مانده . رها کرده . باقی گذاشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نماندم به کین تو مانیده چیزبه رنج اندرم تا جه
مانیدهلغتنامه دهخدامانیده . [ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ورزق است که در بخش داران شهرستان فریدن واقع است و 156 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
مویندهلغتنامه دهخداموینده . [ مو ی َ دَ / دِ ] (نف ) نالنده . نالان . مویان . مویا. که مویه کند. مویه گر. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مویه گر شود.
موقفدیکشنری عربی به فارسیگرايش , حالت , هيلت , طرز برخورد , روش و رفتار , ماندگاه , توقفگاه بي سقف (براي توقف وساءط نقليه) , ايستادن , تحمل کردن , موضع , دکه , بساط