لغتنامه دهخدا
کشش . [ ک َ ش ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از کشیدن . عمل کشیدن . (یادداشت مؤلف ). عمل حمل کردن . عمل بردن . تحمل . بردن : اگر به حکمت خود به دوستی بلا فرستد به عنایت خود آن دوست را قوت کشش آن بار دهد. (انیس الطالبین بخاری ).منه بیش از کشش تیمار بر تن <br