ماه به ماهلغتنامه دهخداماه به ماه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) از این ماه به آن ماه . (ناظم الاطباء). هر ماه . همه ماهه . ازاین ماه تا ماه دیگر. || ماه بسیار. (ناظم الاطباء). || مدت مدید. (ناظم الاطباء).
مایه به مایهلغتنامه دهخدامایه به مایه . [ ی َ / ی ِ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) رأس المال . فروختن چیزی به بهای خرید و بدون سود. مایه کاری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). و رجوع به مایه کاری شود.
استخراج مایعـ مایعliquid-liquid extractionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن اجزای محلول مایع در تماس با مایعی نامحلول جدا میشود
ابيضدیکشنری عربی به فارسیسفيد , سفيدي , سپيده , سفيد شدن , سفيد کردن , ماهي نرم باله خوراکي اروپايي , پودر گچ
ماهیلغتنامه دهخداماهی . [ هی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به ماء. مائی . ماوی . (از اقرب الموارد). آبی . (ناظم الاطباء). || هو ماهی الفؤاد؛ او ترسو و کندذهن است . (از اقرب الموارد). رجل ماهی الفؤاد؛ مرد بددل و ترسو و کندخاطر. (ناظم الاطباء).
ماهیلغتنامه دهخداماهی . (ص نسبی ) منسوب به ماه یعنی قمری . || منسوب به ماه یعنی شهری . (ناظم الاطباء). || منسوب به ولایت ماه . مادی . و از آن است تفاح ماهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || سودایی و دیوانه . (ناظم الاطباء).
ماهیلغتنامه دهخداماهی . [ ی َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) کلمه ٔ عربی از «ما» و «هی » یعنی چه چیز است آن . (ناظم الاطباء).
ماهیلغتنامه دهخداماهی . (اِ) ترجمه ٔ سمک و حوت . (آنندراج ).حیوانی که در آب زیست دارد و دارای ستون فقری می باشد و به تازی حوت نامند. (ناظم الاطباء). در اوستا، «مسیه » (ماهی ). پهلوی ، «ماهیک » . هندی باستان ، «مستیه » (ماهی ). کردی ، «ماسی » . بلوچی ، «ماهی » ، «ماهیگ » ،«ماهیغ» . افغانی ، «م
پیرماهیلغتنامه دهخداپیرماهی . (اِخ ) دهی از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. واقع در 12هزارگزی جنوب باختری چقلوندی و 4هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به چقلوندی . دامنه ، سردسیر، مالاریائی . دارای <span class="hl" d
تابه ماهیلغتنامه دهخداتابه ماهی . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) ماهی که بعد از پختن در روغن بریان کنند. (آنندراج ).
تاس ماهیلغتنامه دهخداتاس ماهی .(اِ مرکب ) از نوع سگ ماهیان ، دارای اندامی بزرگ و مخروطی ، عموماً در شطهای روسیه یافت میشود. درازای این حیوان تا شش گز میرسد و از ماهیان دریایی است که برای تخم گذاری وارد شطها میگردد. صید آن اهمیت بسیار دارد، و آن دارای گوشتی لذیذ و تخم آن خاویار است و از مثانه ٔ آن
خان ماهیلغتنامه دهخداخان ماهی . [ ن ِ ] (اِخ ) برج حوت : تا که آن سلطان به خان ماهی آید میهمان خازنان بحر در بر میهمان افشانده اند.خاقانی .
چشمه ماهیلغتنامه دهخداچشمه ماهی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در 65 هزارگزی شمال باختری مشهد و 5 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ عمومی مشهد بقوچان واقع است . جلگه و معتدل است و <span class="hl" d