ماکیروسلغتنامه دهخداماکیروس . (اِخ ) گمان دارند که همان محلی است که سریحیای تعمید دهنده را در آنجا از تن جدا کردند و آن در مشرق بحیرة الموت واقع است . (از قاموس کتاب مقدس ).
مقروظلغتنامه دهخدامقروظ. [ م َ ] (ع ص ) ادیم مقروظ؛ پوست به برگ سلم پیراسته یا رنگ کرده به آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقراصلغتنامه دهخدامقراص . [ م ِ ] (ع اِ) کارد سرکج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقرصلغتنامه دهخدامقرص . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ع ص ) حلی مقرص ؛ پیرایه ٔ گرد همچون کلیچه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). زیورو پیرایه ٔ گرد همچون قرص نان . (از اقرب الموارد).
مقریزلغتنامه دهخدامقریز. [ م َ ] (اِخ ) محله ای است به بعلبک و ابوالعباس تقی الدین احمدبن علی صاحب خطط منسوب بدانجاست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).