مایع شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی شدن، ذوب شدن، گداختن، گداختهشدن حل شدن، آب شدن، ناپدیدشدن محلول درست کردن، حل کردن، بههم زدن، آب زدن، درآب حل کردن، دم کردن، خیساندن
مایه سوز شدنلغتنامه دهخدامایه سوز شدن . [ ی َ / ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سرمایه بالتمام یا نزدیک به تمام از دست بشدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
افشانکnozzleواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای با دهانهای مناسب برای خروج مخلوط مایع و جامد یا مایع و مایع یا مایع گاز با فشار نسبتاً بالا
جداسازی مرکزگریزیcentrifugal separationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن با استفاده از نیروی مرکزگریز دو مایع را از یکدیگر یا ذرههای جامد را از مایع یا گاز را از مایع جدا میکنند
نامیزهemulsionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کلوئید مایعدرمایع که در آن ذرههای یک مایع در مایع دیگر به حالت تعلیق پراکنده باشد