محشوشلغتنامه دهخدامحشوش . [ م َ ] (ع ص ) شتر آماسیده پهلو. (ناظم الاطباء). || سوخته شده . || آلوده شده . || مکروه . (غیاث ) (آنندراج ).
معشوشلغتنامه دهخدامعشوش . [ م َ ] (ع ص ) بخشش اندک . (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). || فراهم آورده شده و کسب کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || پیراهن رقعه دوخته . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به عش شود. || نام صنعتی از شعر. (غیاث ) (آنندراج ).
موسوسلغتنامه دهخداموسوس . [ م ُ وَ وِ ] (ع ص ) آنکه با خود حرف می زند و زمزمه می کند. (ناظم الاطباء).- موسوس سودایی ؛ مرد ملول و مغموم . (ناظم الاطباء). || وسوسه کننده .آنکه وسوسه کند. آنکه به سوی اندیشه و رای و راه بدبکشاند: شیطان موسوس . وسوسه انگیز. به وهم و