مبادرتلغتنامه دهخدامبادرت . [ م ُدَ رَ ] (ع مص ، اِمص ) پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن . (غیاث ). پیشی و سبقت و تقدم و تعجیل و شتابی و چالاکی . مبادرة. تبادر. پیشی . سبقت . پیش دستی . پیشی گرفتن . سبقت جستن . پیش دستی کردن . بشتافتن بسوی کسی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سبقت گرفتن . شت
مبادرتفرهنگ فارسی معین(مُ دِ رَ) [ ع . مبادرة ] (مص ل .) 1 - پیشی گرفتن در کاری . 2 - اقدام کردن به کاری .
اِبتَدَرَدیکشنری عربی به فارسیپيشي گرفت , سبقت گرفت , جلو افتاد , مبادرت ورزيد , دست به…زد , اقدام به…کرد
رشیدلغتنامه دهخدارشید. [رَ ] (اِخ ) یا رشید الدحداح یا رشیدبن غالب . این اسم تحریف است از کنیت رشید (ابن غالب ) دحداح . او راست : شرح دیوان ابن الفارض ، که رشید به سال 1851م . به نشر آن مبادرت ورزید. (از معجم المطبوعات مصر). رجوع به رشید الدحداح در اعلام زرکل
اسفندیاربکلغتنامه دهخدااسفندیاربک . [ اِ ف َ ب َ ] (اِخ ) یکی از امرای آناطولی . وی بهنگام تأسیس دولت عثمانی در جهات قسطمونی و سینوپ حکومت داشت و دم از استقلال میزد. بعد از جلوس سلطان مراد ثانی یعنی در سال 825 هَ .ق . این امیر قلعه ٔطراقلی بولی را محاصره کرده بود.
مصدقلغتنامه دهخدامصدق . [ م ُ ص َدْ دِ ] (اِخ ) دکتر محمد (اردیبهشت 1258 هَ . ش .- یکشنبه 14 اسفند 1345 هَ . ش .). پدرش میرزا هدایت اﷲ وزیر دفتر استیفاء دوران ناصری و از مردان تجددطلب و پیرو
گاندیلغتنامه دهخداگاندی . (اِخ ) پیشوای هندوان و موجد استقلال هندوستان .موهندس کرم چند گاندی روزدوم اکتوبر 1869 م . در شهر پور بندر که یکی از توابع کاتیاوار واقع در ایالت غربی هند است پا به عرصه ٔ وجود گذاشت . او از یک خانواده ٔ متوسط متعلق بگروه بازرگانان بود
مبادرتلغتنامه دهخدامبادرت . [ م ُدَ رَ ] (ع مص ، اِمص ) پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن . (غیاث ). پیشی و سبقت و تقدم و تعجیل و شتابی و چالاکی . مبادرة. تبادر. پیشی . سبقت . پیش دستی . پیشی گرفتن . سبقت جستن . پیش دستی کردن . بشتافتن بسوی کسی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سبقت گرفتن . شت
مبادرتفرهنگ فارسی معین(مُ دِ رَ) [ ع . مبادرة ] (مص ل .) 1 - پیشی گرفتن در کاری . 2 - اقدام کردن به کاری .
مبادرتلغتنامه دهخدامبادرت . [ م ُدَ رَ ] (ع مص ، اِمص ) پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن . (غیاث ). پیشی و سبقت و تقدم و تعجیل و شتابی و چالاکی . مبادرة. تبادر. پیشی . سبقت . پیش دستی . پیشی گرفتن . سبقت جستن . پیش دستی کردن . بشتافتن بسوی کسی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سبقت گرفتن . شت
مبادرتفرهنگ فارسی معین(مُ دِ رَ) [ ع . مبادرة ] (مص ل .) 1 - پیشی گرفتن در کاری . 2 - اقدام کردن به کاری .