مبارکباد گفتنلغتنامه دهخدامبارکباد گفتن . [ م ُ رَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تهنیت و نیایش گفتن . (ناظم الاطباء). تهنیت گفتن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 319) : امیر مسعود مبارکباد گفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 155). تا حضر
مبارکباد دادنلغتنامه دهخدامبارکباد دادن . [ م ُ رَ دَ] (مص مرکب ) تهنیت گفتن . (از آنندراج ) : وصل جانان ظاهراً نزدیک شد کامشب دلم میدهد هر لحظه از شادی مبارکباد من .حکیم زلالی (از آنندراج ).
مبارکباد کردنلغتنامه دهخدامبارکباد کردن . [ م ُ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مبارکباد گفتن . تهنیت گفتن : تا تو ای دلبر به شاگردی کله دوزی شدی کرد بر استاد تو دولت مبارکباد تو. سوزنی .دلم باردگر لاف غلامی میزند جایی بیا ای غم به مرگ نو مبارکب
تبریک گفتنلغتنامه دهخداتبریک گفتن . [ ت َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) دعای برکت ومیمنت عرضه کردن و مبارکباد گفتن . (ناظم الاطباء).
تهنیت گویانلغتنامه دهخداتهنیت گویان . [ ت َ ی َ ] (ق مرکب ) در حال مبارکباد گفتن : که پندارم نگار سروبالادر این دم تهنیت گویان درآید. سعدی .رجوع به تهنیت و دیگر ترکیبهای آن شود.
تهنیلغتنامه دهخداتهنی ٔ. [ ت َ ] (ع مص ) مبارکباد دادن کسی را. خلاف تعزیة. تهنیة. (منتهی الارب ). مبارکباد گفتن . خلاف تعزیة و لیهنک الامر گفتن کسی را. تهنئة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تهنیت شود.