مبتوتلغتنامه دهخدامبتوت . [ م َ ] (ع ص ) مقطوع . (ناظم الاطباء). نعت مفعولی مذکر از بت . نکاح مبتوت ، عقد دائم . و نکاح غیرمبتوت ، متعه . عقد انقطاع . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مبثوثلغتنامه دهخدامبثوث . [ م َ ](ع ص ) پراکنده و گسترده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پراکنده و گسترده شده . (ناظم الاطباء). پراکنده . (مهذب الاسماء). گسترده و پراکنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یوم یکون الناس کالفراش المبثوث . (قرآن /101
مَبْثُوثِفرهنگ واژگان قرآنمتفرق - پراكنده (از ماده بث است ، که به معناي تفرقه است ، و فراش مبثوث يعني ملخهاي متفرق )
مبتوتهلغتنامه دهخدامبتوته . [ م َ ت َ ] (ع ص ) زن طلاق بائن یافته . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). زن ِ به طلاق ِ بائن کرده . زنی که او را طلاق داده اند.و رجوع به طلاق شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مبتوتهلغتنامه دهخدامبتوته . [ م َ ت َ ] (ع ص ) زن طلاق بائن یافته . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). زن ِ به طلاق ِ بائن کرده . زنی که او را طلاق داده اند.و رجوع به طلاق شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).