مبدل گشتاورtorque converter, TC 2, hydraulic torque converter, hydro-dynamic torque converterواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از جعبهدندة خودکار که گشتاور دریافتی از موتور را با به حرکت درآوردن یک سیال تراکمناپذیر به محور ورودی جعبهدنده منتقل میکند
مبذللغتنامه دهخدامبذل . [ م ِ ذَ ] (ع اِ) جامه ٔ کهنه و جامه ٔ بادروزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ کهنه . (دهار). جامه ٔ کهنه . ج ، مَباذِل . (از اقرب الموارد).
مبدللغتنامه دهخدامبدل . [ م ُ ب َدْ دَ ] (ع ص ) دیگرگون کرده و تغییر داده شده و بدل آورده شده . (ناظم الاطباء) تبدیل شده . تغییر شکل یافته : گر بدان حالت ترا بودی بقاکی رسیدی مرترا این ارتقااز مبدل هستی اول نماندهستی دیگر به جای او نشاندهمچنین تا صد
مبدللغتنامه دهخدامبدل . [ م ُ دَ ] (ع ص ) بدل شده و تبدیل شده .(ناظم الاطباء). تغییرداده شده . دیگرگون : چون فرود آیی از آن گردی جدامبدلش گرداند از رحمت خدا. مولوی شب غلط بنماید و مبدل بسی دید صائب شب ندارد هر کسی . <p clas
پروانة مبدل گشتاورimpeller, stator, turbine wheel, driving torus, driving member, rotorواژههای مصوب فرهنگستانپروانة ورودی در مبدل گشتاور که، با راندن روغن، حرکت و توان را به توربین مبدل گشتاور منتقل میکند متـ . درونرانه
پوستة مبدل گشتاورtorque converter housing, bell housingواژههای مصوب فرهنگستانپوستهای که مبدل گشتاور و صفحة محرک آن را دربرمیگیرد
توربین مبدل گشتاورtorque converter turbineواژههای مصوب فرهنگستانپروانة خروجی مبدل گشتاور که با جریان پرسرعت روغن به گردش درمیآید و حرکت و توان را از طریق محور خروجی به جعبهدنده منتقل میکند
مبدل گشتاور قفلشوlock-up torque converterواژههای مصوب فرهنگستانمبدل گشتاوری که محورهای ورودی و خروجی آن میتوانند از طریق یک کلاچ اصطکاکی مستقیماً به هم متصل شوند و درنتیجه از اتلاف انرژی جلوگیری شود
صفحة محرک مبدل گشتاورtorque converter drive plate, flexplateواژههای مصوب فرهنگستانصفحة گردی در جعبهدندة خودکار که انتهای میللنگ به آن متصل و مبدل گشتاور بر روی آن سوار میشود متـ . صفحة محرک drive plate
مبدللغتنامه دهخدامبدل . [ م ُ ب َدْ دَ ] (ع ص ) دیگرگون کرده و تغییر داده شده و بدل آورده شده . (ناظم الاطباء) تبدیل شده . تغییر شکل یافته : گر بدان حالت ترا بودی بقاکی رسیدی مرترا این ارتقااز مبدل هستی اول نماندهستی دیگر به جای او نشاندهمچنین تا صد
مبدللغتنامه دهخدامبدل . [ م ُ دَ ] (ع ص ) بدل شده و تبدیل شده .(ناظم الاطباء). تغییرداده شده . دیگرگون : چون فرود آیی از آن گردی جدامبدلش گرداند از رحمت خدا. مولوی شب غلط بنماید و مبدل بسی دید صائب شب ندارد هر کسی . <p clas
مبدللغتنامه دهخدامبدل . [ م ُ ب َدْ دَ ] (ع ص ) دیگرگون کرده و تغییر داده شده و بدل آورده شده . (ناظم الاطباء) تبدیل شده . تغییر شکل یافته : گر بدان حالت ترا بودی بقاکی رسیدی مرترا این ارتقااز مبدل هستی اول نماندهستی دیگر به جای او نشاندهمچنین تا صد
مبدللغتنامه دهخدامبدل . [ م ُ دَ ] (ع ص ) بدل شده و تبدیل شده .(ناظم الاطباء). تغییرداده شده . دیگرگون : چون فرود آیی از آن گردی جدامبدلش گرداند از رحمت خدا. مولوی شب غلط بنماید و مبدل بسی دید صائب شب ندارد هر کسی . <p clas