مبذوللغتنامه دهخدامبذول . [ م َ ] (ع ص )بخشیده شده . (آنندراج ). خرج شده و مصرف شده و بخشیده شده . (ناظم الاطباء) : که اگر تمامی خزاین ما در آن مبذول خواهد بود باک نیاید. (کلیله و دمنه ).گفت بهر شاه مبذول است جان او چرا آید شفیع اندرمیان .
مبذوللغتنامه دهخدامبذول . [ م َ ] (ع ص )بخشیده شده . (آنندراج ). خرج شده و مصرف شده و بخشیده شده . (ناظم الاطباء) : که اگر تمامی خزاین ما در آن مبذول خواهد بود باک نیاید. (کلیله و دمنه ).گفت بهر شاه مبذول است جان او چرا آید شفیع اندرمیان .
مبذولیلغتنامه دهخدامبذولی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب است به بنی مبذول که بطنی از ضبه میباشد. و منسوب است بدانجا تمیم بن ذهل مبذولی ضبی . (از الانساب سمعانی ) (از لباب الانساب ).
مبذوللغتنامه دهخدامبذول . [ م َ ] (ع ص )بخشیده شده . (آنندراج ). خرج شده و مصرف شده و بخشیده شده . (ناظم الاطباء) : که اگر تمامی خزاین ما در آن مبذول خواهد بود باک نیاید. (کلیله و دمنه ).گفت بهر شاه مبذول است جان او چرا آید شفیع اندرمیان .
مبذوللغتنامه دهخدامبذول . [ م َ ] (ع ص )بخشیده شده . (آنندراج ). خرج شده و مصرف شده و بخشیده شده . (ناظم الاطباء) : که اگر تمامی خزاین ما در آن مبذول خواهد بود باک نیاید. (کلیله و دمنه ).گفت بهر شاه مبذول است جان او چرا آید شفیع اندرمیان .