مبقوثلغتنامه دهخدامبقوث . [ م َ ] (ع ص ) مخلوط. (آنندراج ). درهم و مختلط. || ناپسند و مکروه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مبقیاتلغتنامه دهخدامبقیات . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) مبقیات الخیل ؛ اسبانی که باقی ماند رفتار آنهابعد از انقطاع رفتار اسبان دیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال رکبوا المبقیات و جنبوا المنقیات . (از اقرب الموارد).
مبقتلغتنامه دهخدامبقت . [ م ُ ب َق ْ ق َ ] (ع ص ) مرد احمق . (منتهی الارب ). احمق . مختلطالعقل . (از ذیل اقرب الموارد). احمق . (محیطالمحیط).
مبکتلغتنامه دهخدامبکت . [ م ُ ب َک ْ ک ِ ] (ع ص )زنی که بعد از هر دختر پسر زاید. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
مباکاتلغتنامه دهخدامباکات . [ م ُ ] (ع مص ) (از مباکاة عربی ) با کسی نورد کردن به گریستن . (زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مباقاتلغتنامه دهخدامباقات . [ م ُ ] (ع مص ) با یکدیگر نورد کردن به بقاء. (زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).